نقد روانشناختی فیلم بیوفا ساخته آدریان لین | بررسی خیانت و پیامدهای روانی
مقدمه
موضوع بیوفایی و خیانت همیشه از دیرباز تا به امروز مورد بحث و تبادل نظر قرار داشته است. بر اساس تفکر قالبی معمولاً فرد خیانت کننده و بیوفا مرد در نظر گرفته شده است. اما چیزی که در این فیلم شاهد آن هستیم این است که زن این بار پیمان زناشویی را زیر پا میگذارد.
در ابتدای فیلم با یک خانواده متشکل از سه نفر طرف هستیم. یک زوج میانسال و یک فرزند پسر که به سالروز تولد ۹ سالگی خود نزدیک میشود.
ابتدای فیلم بحث بین آنها راجع به قیمت یک گیرنده تلویزیونی است. این موضوع نشان میدهد که این مرد مسائل مالی حتی کوچک را بسیار پر اهمیت جلوه میدهد.
از طرف دیگر آنها حیوان خانگی هم دارند که حیوان یک سگ است. سگ ویژگی وفاداری را به ما یادآور میشود. نشان میدهد که موضوع وفاداری برای این خانواده و مخصوصاً مرد مهم است.
زندگی معمولی و خالی از هیجان و یکنواخت این زوج بسیار اهمیت دارد.
همچنین یکی از نکات جذاب ابتدای داستان طوفان و تندباد شدید آن روز است که به نوعی حس دلهره و همچنین دگرگونی را منتقل میکند.
زن در همان روز طوفانی برای موضوعی به یک شهر دیگر مسافرت میکند و در آنجا گرفتار طوفان شده در گرفتن تاکسی هم ناکام میماند.
در این میان و در باد و طوفان به صورت تصادفی با مردی برخورد میکند که چندین کتاب در دست دارد و هر دو زمین میخورند. مرد که اتفاقاً همان جا زندگی میکند زن را که زانوهایش زخمی شده دعوت میکند به آپارتمانش بیاید تا بتواند او را مداوا کند و به او کمک کند.
زن با دو دلی دعوت او را قبول میکند. مرد جوان فردیست به لحاظ ظاهری جذاب و به لحاظ شخصیتی یک «دن ژوان» است.
فردی که در لحظه زندگی میکند. همین ویژگیها برای زن بسیار جذاب به نظر میرسد به نوعی دوباره با وی قرار میگذارد.
این قرارها به یک رابطه جنسی پرهیجان ختم میشود. چیزی که زن و شوهر به دلایل مختلف از آن بیبهره بودند.
در هنگام بازگشت زن به خانه و در قطار، این زن اتفاقات آن روز را در ذهن خود مرور میکند. زاویه دوربین طوری است که زانوهای زخمی زن را نشان میدهد. نشانی از زخم برداشتن این زن.
در یکی از این صحنهها، زن که احساس عذاب وجدان شدیدی دارد یک پیراهن بدون هیچ مناسبتی برای شوهرش کادو میخرد و سعی در فرو نشاندن ناراحتی خود با این کار دارد. به نوعی به صورت تصنعی به خودش میگوید که به همسرم احترام و اهمیت میدهم. جالب اینکه وقتی شوهرش پیرهن را میپوشد میپرسد که چطور است، زن نمیداند که منظورش چیست.
پس از مدتی رابطه سرد شده با شوهر و دگرگونی حال زن، شوهر را بیمناک و شکاک میکند و تصمیم میگیرد او را تعقیب کرده و از کارش سر در بیاورد.
وقتی راز زن برای شوهر برملا میشود، شوهر به آپارتمان جوان میرود و او را به صورت تصادفی به قتل میرساند. در نهایت این فیلم در ابتدا هیجان یک تجربه جنسی جدید را به مخاطب القا میکند و سپس سیر اوج و سقوط این هیجان زودگذر را به مخاطب نشان میدهد.
فیلمی با پایان باز که مخاطب را با تصمیم تسلیم شدن به پلیس یا زندگی با اضطراب تا پایان عمر تنها میگذارد.
در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، زن به گذشته برگشته و هنگامی که مرد از وی در روز بارانی خواست که به آپارتمانش برود، درخواست او را رد کرده و سوار تاکسی میشود.
از دید روانشناسی، فیلم را میتوان از چندین زاویه تحلیل کرد:
انگیزههای خیانت
کانی، در ظاهر، زندگی کاملی دارد: همسرش (با بازی ریچارد گییر) او را دوست دارد و خانوادهای خوشبخت دارند. اما در سطح عمیقتر، او دچار احساس خستگی و کمبود هیجان در زندگی شده است. خیانت او را میتوان به نوعی واکنش به نیازهای سرکوبشده یا نارضایتیهای ناخودآگاه نسبت داد. در روانشناسی، این حالت ممکن است به نظریههای خودتجربهگری (self-exploration) یا هویتیابی دوباره مرتبط باشد، جایی که افراد به دنبال تجارب جدید و هیجانانگیز برای بازتعریف خود هستند.
احساس گناه و اضطراب
کانی پس از شروع رابطه، بهسرعت احساس گناه و اضطراب شدیدی را تجربه میکند. این جنبه از شخصیت او نشاندهنده تضادهای درونی است که در روان انسان پس از انجام اعمال متضاد با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی بروز میکند. احساس گناه او از دید نظریه شناختی-رفتاری (CBT) قابل بررسی است؛ او از یک سو به دنبال هیجان و ارضای نیازهای خود است و از سوی دیگر درگیر قضاوتهای اخلاقی و ترس از تخریب خانوادهاش.
رابطه و بحران اعتماد
از دید روانشناختی، خیانت میتواند به عنوان یک تهدید شدید برای اعتماد در یک رابطه دیده شود. خیانت کانی باعث فروپاشی اعتماد بین او و همسرش میشود و در نتیجه خانواده دچار بحران شدید میگردد. همسر او، ادوارد، پس از کشف این خیانت، دچار احساساتی از قبیل خشم، حسادت، و ناامنی میشود. این احساسات میتوانند از طریق نظریات روانکاوانه مرتبط با ناخودآگاه و دفاعهای روانی تحلیل شوند.
دینامیکهای قدرت و کنترل
رابطهی فرازناشویی کانی با معشوقش نوعی از قدرت و کنترل را در اختیار او قرار میدهد که شاید در زندگی روزمرهاش احساس میکند فاقد آن است. این وضعیت در فیلم میتواند بازتابدهنده نوعی از آزادی جنسی و عاطفی باشد که برخی افراد در رابطههای فرازناشویی جستجو میکنند، اما در نهایت به تبعات روانی و احساسی شدیدی منجر میشود.
نقش جامعه و قضاوت
فیلم همچنین به موضوع قضاوت اجتماعی و فشارهای فرهنگی پیرامون روابط زناشویی و خیانت میپردازد. کانی در مواجهه با خیانت، علاوه بر مشکلات درونی خود، با توقعات اجتماعی و هنجارهای فرهنگی نیز درگیر است. این جنبه میتواند به تئوریهای نقشهای اجتماعی و فشار هنجاری مرتبط باشد که در آن افراد تحت تأثیر دیدگاههای جامعه نسبت به خودشان عمل میکنند.
پایان فاجعهبار و تبعات خیانت
نهایتاً خیانت در این فیلم به یک بحران جدی منتهی میشود. مرگ معشوق کانی توسط همسرش، نماد فروپاشی کامل روابط و عواقب روانی سنگین خیانت است. این موضوع از دید روانشناسی نشاندهنده واکنشهای شدید هیجانی است که میتواند در اثر مواجهه با خیانت و از دست دادن اعتماد شکل بگیرد و فرد را به انجام کارهای غیرمنتظره سوق دهد.
نتیجهگیری
“بیوفا” به شکلی عمیق و روانشناختی به بررسی ابعاد خیانت، احساس گناه، و تأثیرات روانی آن میپردازد. از طریق شخصیتهای خود، فیلم به سوالاتی درباره نیازهای عاطفی، هیجانات فروخورده، و پیچیدگیهای روابط زناشویی پاسخ میدهد. خیانت نهتنها به فرد خیانتشده آسیب میزند، بلکه خود خیانتکننده را نیز دچار بحرانهای روانی، اخلاقی و عاطفی پیچیده تجربه میکنند.
و در پایان میتوانید به فیلمهای زیر نیز هم نگاهی بیندازید: