یادداشتی درباره کشتن – مادر، قاتل، بیمار روانی

درباره کشتن/ نسیم مرعشی

چهارمین اثر از نسیم مرعشی، (نویسندۀ رمان پرطرفدار «پاییز فصل آخر سال است» که با ۵۷ دوره چاپ به عنوان یکی از پرطرفدارترین رمان‌های سال‌های اخیر توسط نشر چشمه شناخته می‌شود)، اثری است در حوژۀ کتاب‌های ناداستان و جستار روایی. روایت‌های این کتاب با محوریت امر «کشتن» و تعامل مخاطب جامعۀ امروز ایران از فرهنگ‌ها و هنجارهای مختلف با آن است.
نخستین مراسم رونمایی این کتاب در کتابفروشی چشمه کارگر برگزار شد و با همراهی دکتر فرهاد رمضانی نژاد، دکتر بهارک محمودی، محسن ابوالحسنی و با حضور نویسنده کتاب خانم نسیم مرعشی گپ و گفتی درباره روایتهایی از کشتن انجام شد.

 در ادامه یادداشتی از فرهاد رمضانی نژاد درباره کتاب نسیم مرعشی را می خوانیم.

***

درباره کشتن / خانم نسیم مرعشی

اولین بار، اسم نسیم مرعشی را از حسام اسلامی که مستندسازی جوان و خوش فکر است، شنیدم. گفت که ازدواج کرده و همسرش نویسنده است و اینگونه بود که با “پائیز آخرین فصل سال است” خانم مرعشی آشنا شدم. کتاب را یکباره خواندم و وقتی تمام شد، آرزو کردم زیر سایه حسام نماند. حالا بیشتر نگران حسام هستم!

قدرت قلم خانم مرعشی در ترسیم فضا و شخصیت های داستان چنان است که کنار گذاشتن کتاب قبل از تمام کردن داستان را ناممکن می کند. لمس مکان – حتی اگر تجربه نکرده باشی – و همذات پنداری با افرادی که کاملا آشنا بنظر می رسند، باعث می شود که بارها و بارها به عقب برگردی و خط به خط داستان را مثل کتابهای درسی بخوانی!

اواسط تیرماه بود که خانم مرعشی تماس گرفت تا به اتفاق خانم دکتر بهارک محمودی و آقای محسن ابوالحسنی در مراسم رونمایی کتاب جدیدش، “درباره کشتن” که ساعت ۵ بعدازظهر جمعه ۲۳ تیرماه در دفتر مرکزی نشر چشمه برگزار می شد، شرکت کنم. سه چهار روز قبل از رونمایی، مدیریت نشر چشمه محبت کرد و کتاب را برایم ارسال کرد. علیرغم مشغله کاری، کتاب را نه یکبار، بلکه سه بار خواندم. همانگونه بود که انتظار داشتم. ساده، روان و پرقدرت. محیطی آشنا با آدمهایی آشناتر.

کشتن حیوان

نویسنده در روایتی هدفمند از بین ده ها روش و هزاران هزار اتفاق، هفت داستان از کشتن را انتخاب و بسیار ظریف و در عین حال ملموس، روایت می کند. سه روایت از کتاب مربوط به کشتن حیوانات و چهار روایت دیگر درباره کشتن انسانهاست. اگرچه انسان در تمام داستانها حاضر و عامل است.

ناخدا علی در روستایی با فقر شدید منابع طبیعی زندگی می کند و اگرچه مادر طبیعت بخشنده است اما، فقط از طریق دریا می بخشد. موضوع داستان صید ماهی است و حتی وقتی ناخدا ماهی مزاحم را می کشد خواننده به راحتی متوجه می شود که ماهی تنها منبع تامین غذا است و کشتن اجتناب ناپذیر. انسان این داستان بی رحم نیست!

اما، جایی که مادر طبیعت بخشندگی تام و تمام دارد و تامین غذا و کسب درآمد از طریق کشاورزی و دامداری و … آسان و یا ممکن است هم، آدمهای داستان با بی رحمی تمام ورزاجنگ و کشتن را تمرین می کنند تا هیجان و شهرت و سرآمدی و برتری جویی را فریاد کنند. اینجا، فهمیدن اینکه با انسانی بی رحم طرف هستیم چندان دشوار نیست. انسان این داستان حتی با بردن مسابقه هم اقناع نمی شود و جنگ را دوست دارد!

ننه عبدالله اما، ناچار به کشتن است! اگرچه مادر طبیعت سخاوتمند است اما همه  چیز را یکجا، یکباره و به راحتی در اختیار نمی گذارد. جامعه در بدوی ترین شکل ممکن ترسیم می شود اما کشتن برای معاش و تامین قوت روزانه نیست. قوت غالب محصول حیوانی است نه خود حیوان. روایت مربوط به یک جامعه روستایی فقیر است اما، پسر خانواده ثروتمند است و ننه عبداله و خانواده اش دغدغه نان ندارند. کشتن اجتناب ناپذیر و برای جلوگیری از اتلاف سرمایه و ضرر و زیان است. معیار اصلی منفعت است. برای همین، کشتن یک کبک با ۳ تیر توجیه ندارد و باعث شرمساری شکارگر است. داستان گوسفندانی که گندم خورده و کشته می شوند هم طنز تلخی است!

کشتن انسان

روایت کشتن انسانها، سخت و نفسگیر است. اینجا دیگر داستان متفاوت است و روایت کردن، شهامت می خواهد. کوچکترین لغزش و سهل انگاری قلم نابخشودنی بوده و تمام اندوخته های برآمده از کتاب خوب “پائیز آخرین فصل سال است” را بر باد خواهد داد اما، خانم مرعشی بخوبی از عهده این کار هم بر می آید.

در داستان اول، کشتن در ذهن اتفاق می افتد، آن هم با تردید. برعکس بقیه روایتها، زندگی نمود بیشتری دارد و در مقابل کشتن و حتی مرگ است. اینجا، موضوع اصلی کشتن نیست، بلکه ناامیدی، اضطراب، درماندگی، استیصال و در نهایت زندگی است و البته، مرگ!

با اینکه بیمار محتضر است و در آستانه مرگ اما، داستان بیشتر بر محور زندگی می چرخد تا مرگ و کشتن. آن هم زندگی فرزند و همراه بیمار، نه خود بیمار.

در داستان دوم، تمرکز و صراحت داستان بر کشتن توسط یک بیمار روان کمی آزاردهنده است. بخصوص آنکه، برعکس شش روایت دیگر، قاتل محور داستان است نه مقتول. قاتلی که بیمار روان است، نه مادر! مادر که قاتل نمی شود، اما بیمار روان حتماً!

سختی کار نویسنده وقتی نمود بیشتری می یابد که بدانیم مقتول معصوم است و مظلوم! معصوم بخاطر اینکه نوزاد است و مظلوم بخاطر اینکه هیچ  جایگاهی در داستان ندارد. بنظر می رسد نویسنده نتوانسته از تصویر جامعه از بیماران مبتلا به اختلالات روان به اندازه کافی فاصله بگیرد. اگرچه میزان خشونت در بیماران روان با خشونت جامعه ای که در آن زندگی می کنند همطراز است اما، تصور جامعه اینگونه نیست و ترسی عمیق از بیماران روان در تار و پود جامعه تنیده شده و انگار، خانم مرعشی هم با جامعه هم نظر است! تاکید چندباره بر اینکه اینجا انتهای دنیاست، اصرار بر اسکیزوفرنیای بیمار علیرغم گزارش فقدان علائم مثبت مثل توهم و هذیان، محتمل بودن تشخیص “افسردگی پس از زایمان” برای بیمار و روایت دو مرد مبتلا به اسکیزوفرنیای مقیم بخش مردان که قتل کرده اند، مؤید این قضاوت است. البته، گزارش کارشناس بهزیستی که علی القاعده می بایست با کلمات دقیق تر و درست تری تنظیم می شد تا حد زیادی این نگرش را توجیه کرده و از بار قضاوت نویسنده می کاهد. کارشناس محترم نوشته است: “بمنظور جلوگیری از خطرات احتمالی جانی پیشنهاد می گردد توانخواه هرچه سریعتر و به فوریت در یکی از مراکز نگهداری شود.”  قدرت قلم نویسنده داستان نقطه اوج دیگری نیز دارد. ظرافت استفاده از چشم مصنوعی بیمار و نگاه دوگانه قاتل به اطراف. یکی سرد، بی فروغ و بی روح که لحظات سخت و نفسگیر زندگی بیمار و لحظات پراضطراب و دلهره آور قتل را تداعی می کند و دیگری گرم و پرفروغ که دنیای اطراف و آدمها را می کاود و مادرانگی بیمار را یادآور می شود.

داستان ششم محتوایی کاملا متفاوت دارد. روایت آدمهای وامانده بازمانده از جنگ که خواسته و ناخواسته میهمان هر روزه یک مرکز نگهداری و توانبخشی شده اند تا خانواده و جامعه از دست آدمهایی که خود را برای آنها فدا کرده اند، برای چند ساعت هم که شده خلاص شوند! جندان هم بد نیست! شاید لازم باشد این آدمهای دست از جان شسته چند ساعتی از خودشان هم فاصله بگیرند!

نویسنده هشت داستان مختلف از کشتن و کشته شدن را روایت می کند. از کشته شدن اشتباهی به دست همرزمان تا کشته و مجروح شدن توسط دشمن، کشتن دشمن و آسیبهای ماندگار کسی که می کشد یا در کشتن مشارکت داشته و حتی آسیب دیدن کسانی که در زمان وقوع اتفاق (جنگ) زاده نشده بودند!

اینجا، کشتن و کشته شدن انتخابی، ارادی و بر اساس باورهای دینی و ملی و در هر دو جهت، مایه مباهات است. روایت جنگ است و از آنجا که خواننده با جنگ آشناست، کار نویسنده آسانتر است.

و در نهایت، روایت یک داستان از زبان شاهدین ماجرا. روایت ساکنین جزیره هنگام از اجساد ۲۹۰ نفر مسافر هواپیمای مسافربری در تیر ماه ۱۳۶۷ در اثر اصابت موشک ناو آمریکایی. اگرچه مانند پنج روایت دیگر (به استثنای داستان مرجان) به مقتولین پرداخته می شود، اما این بار شاهدین ماجرا روایتگرند.

کشتن عمدی است یا سهوی؟ نویسنده قضاوتی ندارد. شاید به این دلیل که چندان از درد و عمق فاجعه نمی کاهد.

چرا موارد مشابه مقدم و مؤخر انتخاب روایت نمی شوند؟ باز هم پاسخی نیست!

داستان مربوط به زمان جنگ است، اما برخلاف داستان قبلی به جنگ ارتباطی ندارد و در مکانی امن و با فاصله ای بسیار دورتر از جنگ اتفاق افتاده است. اینجا، کشتن هیچ توجیهی ندارد. کشته شدن هم مایه افتخار نیست. اصولاً، کشته شدن در این شرایط و به این سبک خواسته و مورد انتظار نیست.

دکتر فرهاد رمضانی نژاد

مدیر عامل موسسه خیریه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی / دکترای پزشکی

مطالب دیگر مرا بخوانید

درج دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دریافت آخرین اخبار، شماره خود را وارد کنید

سرای احسان

مرکز نگهداری و توانمند سازی بیماران اعصاب و روان

سرای احسان کجاست؟

سرای احسان یک مرکز خیریه مردم نهاد است که به طور شبانه روزی و رایگان از بیماران اعصاب و روان مراقبت می کند و سعی در توانبخشی آنها دارد.

درباره ما بیشتر بخوانید
به دنیای ساده آدم‌های آن‌سوی دیوار بپیوندید

سرای احسان

مرکز نگهداری و توانمند سازی بیماران اعصاب و روان درباره ما بیشتر بخوانید