نقد روانشناختی فیلم زندگی زیباست
فیلم زندگي زيباست به دو قسمت تقسيم ميشود: بخش نخست فيلم، مربوط به ماجراهاي عاشقانه يهوديزادهاي به نام گوييدو است که به ازدواج او با ملکة روياهايش منتهي ميشود. اما چند سالي پس از ازدواج و تولد فرزندشان فاجعه رخ ميدهد و ناگهان کابوس همهجا را فرا ميگيرد. خانواده آرام و دوستداشتني گوييدو از هم جدا و رهسپار اردوگاههاي کار اجباري ميشوند. نيمة دوم داستان از اينجا آغاز ميشود و هر آنچه موجب شادي، خنده و خاطرات خوش بود، اينک موجب درد و رنج ميشود و به اين ترتيب فرم فيلم به کمال ميرسد. در هر دو نيمة داستان با عناصر واحدي مواجهيم. موسيقي افنباخ، چيستانگويي، هوش و ذکاوت گوييدو و… . اما در نيمة نخست لذت و شادي و در نيمة دوم لبخندي تلخ بر لبهايمان ميآورد.
با اين وجود، نيمة دوم صرفاً تراژيک نيست و همچنان عنصر کمدي بهواسطة نقش گوييدو در داستان غالب است. گوييدو، حضور در اردوگاه کار اجباري را براي فرزند خردسال خود بهعنوان يک مسابقه تعبير ميکند که در آن کودک بايد خود را پنهان کرده تا بهدست سربازان نيفتد و درنهايت پس از گذراندن چند مرحله (آنهم با نقشآفريني پدر) پيروز مسابقات و برنده تانک خواهد شد. در اينجا با نقش پدر در معناي راستين آن مواجه ميشويم. کسي که براي مراقبت از فرزند خود به جنگ با مصائب و دشواريها ميرود و تن خود را زخمي و رنجور ميکند و فاجعه زندگي را با صحنهسازي طنازانهاي قابل تحمل ميسازد و همة کوشش خود را ميکند تا آب در دل کودکش تکان نخورد.
بايد توجه داشت که راوي فيلم زندگی زییاست پسر گوييدو است که سالها بعد داستان فداکاري پدر را روايت مي کند. روايتي که در آن واقعيت و خيال درهم آميختهاند و نقش پدر آنگونه که بايد باشد به تصوير کشيده ميشود و نه لزوماً آنچنانکه هست. گوييدو، پدري آرماني است که عصاره رشادت و قهرماني را در جان کودک ميکارد و درنهايت صحنه را ترک ميکند تا پسر بتواند با آنچه از پدر آموخته مستقل راهش را ادامه داده و به جنگ با مصائب زندگي برود. از اين رو، زندگي زيباست بنيني پاسخي است به نسخة قديمتر خود، فيلم دزد دوچرخه از ويتوريو دسيکا که آن نيز از شاهکارهاي سينماي ايتالياست. دزد دوچرخه نيز روايت پدري است درگير مشکلات و دردهاي زندگي دوران رکود پس از جنگ که همراه با پسرش ميکوشد لقمه ناني درآورد.
در آغاز فيلم، دوچرخة پدر دزديده و رنج پشت رنج جمع ميشود تا درنهايت ناکامي، پدر نيز مجبور به دزديدن دوچرخة فردي ديگر مي شود و فرزند صحنة سرقت پدر را به چشم ميبيند. پسر که اينک تصوير پدرش شکسته شده، اشک ميريزد و دچار تحول ميشود. اما حاصل اين تحول، پختگي ناشي از فراتر رفتن از پدر است و تجربة جهاني که کمر پدر در آن ميشکند. اما در زندگي زيباست، پدر بهرغم همة رنجها کمر خم نميکند، ميماند و با خلاقيت و ذکاوت خود ميجنگد و همين روحية خلاقانه و زيباست که پسر را پخته ميکند.
ايتالياييها همچون ايرانيان، مردمان طنازي هستند. نحوه مواجهة آنها با سياست فاشيستي، نمونة درخشاني از برخورد طنزآميز آنها با موقعيتهاي فاجعهبار است. درحاليکه عقايد نژادپرستانة نازيها با نهايت جديت در اذهان مردم آلمان نفوذ کرده بود، فاشيسم در ايتاليا بهرغم دستيابي به قدرت، هرگز نفوذ چنداني در قلوب مردم نيافت.
به گمان منتقدان فرهنگي، علت اين ماجرا در روحية جدي و دقيق آلماني و روحيه طناز و اهل مزاح ايتاليايي نهفته است. ايتالياييها هرگز اقتدار فاشيسم را جدي نگرفتند. آمارکورد فدريکو فليني و زندگي زيباست روبرتو بنيني، دو نوع مواجهة طنزآميز با فاجعة فاشيسم هستند که البته هر دو پشتسر شاهکار چاپلين انگليسي، ديکتاتور بزرگ، قرار ميگيرند. تبديل موقعيتهاي فاجعهبار و هولناک به وضعيتهايي طنزآميز و توانايي لبخند زدن بر مصائب زندگي، هنري است که از دست هرکسي ساخته نيست. زيگموند فرويد، طنز را يکي از انواع مکانيسمهاي دفاعي پخته ميدانست و خود نيز در کتاب تعبير رويا گفته بود که وقتي در اعماق اضطرابزاي خواب فرو ميرويم، ناگهان با يک صحنة خنده دار مواجه ميشويم؛ صحنهاي که از شدت هولناکي فاجعه ميکاهد وتجربة آن را در پناه طنز ممکن ميکند. وقتي در فيلم تايتانيک در لحظة سقوط کشتي، سه ويولونيست را ميبينيم که با لجاجتي خندهآور همچنان درحال نواختنند ويا هنگامي که در گاو خشمگين اسکورسيزي پس از صحنه مشتزني وحشيانه در رينگ، تصوير زني را ميبينيم که فارغ از خونهاي ريخته شده درحال پيانو زدن است و وقتي در زندگي زيباست، مأمور اردوگاه از شکنجهها و احتمال قتل دستهجمعي قربانيان سخن ميگويد و گوييدو سخنان او را براي فرزندش بهعنوان آيتمهاي مسابقه ترجمه ميکند، در هر سه مورد با يک ساختار مواجهيم وآن کابوسي است که به کمک خنده تاب آورده ميشود.
فیلم زندگي زيباست مسئله اردوگاههاي کار اجباري در قرن بيستم را نه از چشماندازي تراژيک يا بهعنوان تاريکترين لحظة تاريخ جهان، بلکه بهشکلي جسورانه و خلاقانه با قدرت طنز روايت ميکند و انصافاً در اين روايت کامياب بيرون ميآيد.
تئوردور آدورنو فيلسوف آلماني گفته بود: «بعد از هولوکاست ديگر نميتوان شعر گفت». اما بنيني به ما نشان داد که پس از هولوکاست نيز همچنان ميتوان خنديد و کمدي آفريد.
نويسنده و کارگردان: روبرتو بنيني
بازيگران: روبرتو بنيني، نيکولتا براسچي، جورجو کانتاريني
جوايز: برنده اسکار، بهترين فيلم غير انگليسي زبان، بهترين نقش اول مرد، بهترين موسيقي
خلاصه فيلم: يک خانواده خوشبخت سه نفره در جنگ جهاني به اسارت نازي ها در مي آيند. مادر خانواده از شوهر و پسر جدا مي شود. پدر که نقش آن را روبرتو بنيني بازي کرده، سعي دارد به پسر خود وانمود کند که اين يک بازي است و هرکس امتياز بيشتري بياورد برنده است…
اشکم دراومد… واقعا قشنگ بود