جدال تمدن‌ها یا نزاع تفکرها؟

جدال تمدن‌ها یا نزاع تفکرها

آیا تفاوت‌های فرهنگی، زمینه‌ساز نزاع و مناقشه میان ملت‌ها و درون جوامع هستند یا تفاوت نگرش‌ها و شیوه‌های تفکر؟ چگونه می‌شود که در بسترهای فرهنگی، دیدگاه‌های متنوّعی چون برداشت‌ها و قرائت‌های مختلف از دین و مردم‌سالاری، حقوق بشر و مدنیّت، آزادی ‌بیان و مطبوعات، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی یا نوع سیاستگذاری داخلی و خارجی و غیره به‌وجود می‌آید، یکدیگر را رد می‌کنند، مکمّل همدیگر می‌شوند یا به نبرد با هم می‌روند؟ پرداختن به تحلیلِ«دلایل این تفاوت‌ها» می‌تواند بسیاری از ابهامات را که در گفتمان‌های متعدد با آن روبه‌رو هستیم، مرتفع سازد.

 

مبانی فکری اغلب انسان‌شناسان و خاورشناسان مطرح مغرب زمین را تعریفی قبیله‌ای و تک‌بعدی از فرهنگ تشکیل می‌دهد. حتی فرهنگ‌شناسان مطرحی وجود دارند که تفکّر غرب را فردگرا و مبتنی بر منطق و ساختاری نظام‌مند تلقی کرده و تفکر ملل دیگر را بدون استثناء، جمع‌گرا و غیرنظام‌مند می‌انگارند.
این نظریه‌پردازان، فرهنگ‌ها را دوایری مجزّا و کاملاً متفاوت از یکدیگر پنداشته و گویی هیچ‌گونه سنخیّتی با یکدیگر ندارند و در گفتمان‌های علمی، سیاسی، اجتماعی و دینی خود از «ما» و «سایرین» صحبت می‌کنند و تنها مغرب زمین را مهد چندگانگی فرهنگی دانسته و آن را به جوامع انتقال می‌دهند.
نوربرت الیاس، جامعه‌‌شناس آلمانی، مغرب زمین را دربار جهانی و انسان‌های غربی را طبقه برتر تلقی کرده و نخبگان ملل دیگر را هم زمان، طبقه فروتر می‌داند. به‌ندرت می‌توان دانشمندانی را یافت که خود را از اینگونه پیش‌داوری‌ها رها کرده و به‌دنبال گفتگویی جدّی و مبتنی بر تفاهم متقابل و واقعی باشند.
بنابراین، با صراحت می‌توان مدّعی شد که مدل‌های فرهنگی موجود، از برونیسلاوا مالینوفسکی (۱۸۸۴-۱۹۴۲) و ساموئل پیتر هانتینگتون (۱۹۲۷-۲۰۰۸) گرفته تا نظریه‌های جدیدتری چون آندریاس رکویتز، به‌دلیل برداشت قبیله‌ای و تک‌بعدی‌شان از فرهنگ به‌عنوان گسل‌های گذرناپذیر، کمـکی به گفتگوی میان انسان‌ها و ملل مختلف نمی‌کنند.

جدال تمدن‌ها یا نزاع تفکرها

تجـربیات تاریخــی و چالش‌های پرهزینه دویست سال گذشتۀ مغرب زمین با ملل غیرغربی، نشان‌دهندۀ این است که فرضیه‌هایی از این قبیل، تعاملات میان‌انسانی را عملاً با چالش، منازعه و بی‌اعتباری و درنهایت جنگ روبه‌رو می سازد. بدیهی است فرهنگ‌ها به‌خودیِ‌خود وجود خارجی ندارند، بلکه این دیدگاه‌های فردی و ذهنیّت انسان‌هاییست که زیرساخت نوع باورهای فرهنگی و دینی را تشکیل داده و عُرفِ آن را می‌سازد. این تفکّر است که فرهنگ را در تمام ابعاد آن شکل داده و به جامعه دیکته می‌کند که چه چیز فرهنگ است و چه چیز فرهنگ نیست. فرهنگ‌ها همیشه و در همه‌جا سیستم‌هایِ چندبُعدیِ هویت‌بخش، جهت‌دهنده، پویا و درحال تغییر و شدن هستند که از همان دوران آغازین تفکّر بشری درهم‌تنیده بوده‌اند. به‌همین‌دلیل، نگریستن فرهنگ‌ها به‌عنوان شاکله‌هایی بیگانه، چیزی جز تصوری وَهم‌‌آمیز و غیرعلمی نیست.
سخن این است که اگر تفکّر نباشد، فرهنگ هم نیست. شیوه‌های تفکر، ستون‌های اصلی و اساس بسترهای فرهنگی هستند. این بسترها را می‌توان همانند سقفی متصوّر شد که بر ستون‌های سیّال تفکّر بنا شده‌اند. هرگونه نگاه کلیشه‌ای که براساس آن، فرهنگ انسانی تحت نفوذ و سیطرۀ مستقیم قرار گرفته، درمورد آن پیش‌داوری تاریخی شده و از سدهای بازدارنده و موانع بسیاری گذشته است.

مطالعات میان‌فرهنگی دو دهۀ اخیر نیز، این نظریه را تأیید کرده و نشان می‌دهد که ما نمی‌توانیم فرهنگ‌ها را گسل‌های گذرناپذیر تلقی و با تمسّک به اینگونه پیشداوری‌ها به مقایسه آنها مبادرت ورزیم و از «نبرد فرهنگ‌ها» یا «نبرد ادیان» سخن به میان آوریم. بدین‌معنا که اساس منازعات میان‌انسانی را سه شاکله درهم‌تنیده تشکیل داده که انسان‌ها را از یکدیگر متمایز می‌سازد.

این شاکله سه ضلعی عبارت است از: شیوه تفکّر، نوع بهره‌گیری از تفکّر و به دستاورد رساندن اینکه در همه انسان‌ها با شدت و ضعف متفاوت وجود داشته و بروز پیدا می‌کند.
موضوعی که بسیار بر آن تأکید دارم این است که هیچ نزاع و مناقشه‌ای میان فرهنگ‌ها و ادیان صورت نمی‌گیرد. این دین نیست که خود را مطلق‌گرایانه یا یک‌جانبه‌گرایانه تبیین می‌کند؛ بلکه انسان است که چنین قرائتی را از آن ارائه می‌کند و برای به کرسی نشاندن آرمان‌های خود، به‌دنبال گفتگو، تقابل یا متقاعد کردن دیدگاه‌های دیگران می‌رود.

در این گفتمان ها، کلیّۀ درگیری‌هایی که می‌شناسیم، از روابط خانوادگی و اجتماعی گرفته تا برخوردهای سیاسی، علمی و تاریخی همیشه و همه‌جا، میان جهان‌بینی‌ها، باورها و نظام‌های فکری مشارکت‌کنندگان صورت می‌گیرند. به‌عبارت دیگر، روابط میان‌انسانی با تفکّر آغاز می‌شوند و با تفکر نیز به پایان می‌رسند. حتّی گزاره‌ها و آیین‌های رفتاری که به‌نظر نامعقول می‌رسند، محصول تفکّر می‌باشند.

جدال تمدن‌ها یا نزاع تفکرها

شیوۀ تفکر، نوع بهره‌گیری از تفکر و به نتیجه رساندن آن، حکم یک مرجع و دادسرای تصمیم را در دنیای ذهنیت انسان برای اندیشیدن و بازاندیشیدن باورها و نگاه‌های دینی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی دارند. اندیشه، به خود و هر آنچه هست می‌اندیشد و در بسیاری از مواقع خود را به چالش می‌کشد و از بطن این چالش، اندیشه یا باوری دیگر می‌آفریند.

هرکجا که فکر می‌میرد و محلّی برای شکوفایی ندارد، علم و دانش، امکان رویِش پیدا نمی‌کند و انسان‌ها نمی‌توانند با یکدیگر وارد گفتگو و تعامل جدی و هدفمند شوند.

هدف من در این نوشتار، تحلیل و بازنمود دلایلِ‌گذار از تعریف و تعاریف قبیله‌ای و یک سویه از فرهنگ است که باعث جایگزینی دلخواه علت و معلول‌ها توسط کسانی می‌شود که قدرت فریب و انحراف افکار عمومی را دارند. در شماره بعدی، به تشریح عملکرد شیوه تفکّر، نوع بهره‌گیری از تفکّر و به نتیجه رساندن آن می‌پردازم و مشخص می‌شود چرا سخن گفتن از «گفتگوی تمدّن‌ها» یا «گفتگوی ادیان» یک خطای فکری و بیان خواسته یا ناخواسته ایدئولوژیکی نقاب‌دار و یا بدون نقاب است که به تعاملات میان‌انسانی و گفتمان‌های فرهنگی، دینی، سیاسی، اجتماعی و علمی مبتنی بر تفاهم متقابل صدمات بسیاری وارد کرده است. آنچه ما در همه گفتمان‌های بشری شاهد آن هستیم، چیزی جز «گفتگوی میان سیستم‌های فکری» نیست که بسترهای فرهنگی نیز دارد.

حمید رضا یوسفی
دکتر حمیدرضا یوسفی

فوق تخصص سایکوآنکولوژی، مؤسس «  بنیاد ترویج تفکر میان فرهنگی» در آلمان، استاد دانشگاه

مطالب دیگر مرا بخوانید

درج دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای دریافت آخرین اخبار، شماره خود را وارد کنید

سرای احسان

مرکز نگهداری و توانمند سازی بیماران اعصاب و روان

سر در ورودی خیریه سرای احسان - مرکز نگهداری و توانبخشی بیماران روانی مزمن

سرای احسان کجاست؟

سرای احسان یک مرکز خیریه مردم نهاد است که به طور شبانه روزی و رایگان از بیماران اعصاب و روان مراقبت می کند و سعی در توانبخشی آنها دارد.

درباره ما بیشتر بخوانید
به دنیای ساده آدم‌های آن‌سوی دیوار بپیوندید
مددجویان خیریه سرای احسان در مرکز نگهداری و توانبخشی بیماران روانی مزمن

سرای احسان

مرکز نگهداری و توانمند سازی بیماران اعصاب و روان درباره ما بیشتر بخوانید